امروز دیگر زمانیست نو برای اندیشیدن ها مان عصریست تازه که هر گز در خلوت تنهایی با گل شب بو آرام شدن برایمان کافی بودن را نمی توان نگاه های پشت در , اندوه های مان را به شیرینی دیداری نو نوید سحر میدهد مرا تا کی دست هامان زهم دور باید تا کی گل سرخ مان در لا بلای صفحات تاریخ ساییده شوند؟ "فروغ "را میشود در شبنم اشک نگاهی به شرمگینی لبانی تب دار به آغوش گلی گمنام پیوند زد و آواز پرندهء سحر را ضمضمه کرد (مجید)
نظرات شما عزیزان:
|