نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





آنا

ینی بهار گله جاق

ساغلام ئده جاق سنی منی بوتون ایتیب باتانلاری

اونودولموش بهاربودی یولدادی

آییقلیق یوخونین شیرین جاغیدا

گورورم هرگجه هم گوندوزم ده

:حمیدی


[+] نوشته شده توسط مجید در 19:57 | |







تولد

  1. من با تو متولد می شوم
    با تو خودخود خدا می شوم
    عاشق می شوم
    رنگ سرخ دست در دست
    هم بودن را
    غنودن را
    در رویایی شیرین
    هم آغوش می شوم
    با دلم بیشتر سخن
    بگوی شاعر...
    من در تو با تو متولد می شوم
    می بارم
    آفتابی نگاهت می شوم
    سبزترین سبز بهار عشق
    باز هم سخن بگوی
    تولدی نو را مژده ده
    من عاشق عاشق شدنم
    (مجید)

[+] نوشته شده توسط مجید در 4:36 | |







پورشه

  1. مامان عزیزم ؟ سمیه خیلی وقته که نون خریده آورده دوبار توی توستر گذاشته ساعت دهه دیگه پاشو بیا صبحونه توبخور ..

    _مامان دیشب تادیر وقت داشتم فیلم میدیدم دیر خوابیدم الآن میام

    _جون مامان جون سمیه میخواد بره  باهاش کاری نداری؟

    _نه مامان بزار بره ..راستی تا نرفته بگو بیاد دستی به این آت آشغال ها بکشه انگاری خاک نشسته روشون دیروز یادم رفته پنجره رو ببدم

    باشه تو حالا پاشوبیا..

    _مامان راستی من این زانتیا رو نمی خوام  به بابا بگو اینو واسه خودش ور داره گلگیرش هم یه خط افتاده

    _باشه پاشو بیا بابات هم خونه اس خودت بهش هر چی دوس داری بگو

    مه آفرید از تخت خوابش بیرون می آید و دستی به سر و سر و صورتش می کشد و توی آینه به خودش یه نگاهی می کند به خودش یه دهن کجی میکند پوز خندی می زند سلانه سلانه میاد پیش باباش

    _سلام بابا امروز خونه ای .. بابا چه خبر شده

    _هیچ خبری نشده تو که همیشه خوابی خب انگاری با زانتیا خوب نیستی ؟

    _نه این چیه دیگه همه جا پره از زانتییا اصلا ازش هیچ خوشم نماددش

    _خب چی دوس داری واست بخرم ؟ببینم لامبورگنی دوس داری یا پورشه یا...

    _آره همون پورشه خوبه

    خب پاشو بریم واست بگیرم به شرطی که اول صبحونهنوش جان کنی بعد..

    _نه اول پورشه بعدش همه چی

    _تو که مثل مادرت همیشه لجبازی دیگه .. آماده میشی بریم؟

    - مهافرید تو که دیگه بچه نیستی ها ما بهت بگیم صبحونه بخور حموم کن ... تو فردا به سن 22 میرسی ها واسه خاطر روز تولدت باشه هر چی بگی چشم .

    دو روز بعد مهافرید انگار یک اسباب بازی جدیدی واسش اومده باشه با ماشین پورشه اش ور میره انگار باهاش دارد بازی میکنه خیلی خوشحال داره به نظر میرسه ... به خودش میگوید خیلی پرشتاب و شیکه ... وای پسر پشت این ماشین من چه شکلی میشم؟ کسایی که برم با این شتاب ماشینم همه میزنن کنار ...

    صد آفرین هزار باریکللاه به آلمان لامسب چی درس کرده ؟

    گوشی مبایلشو بر میدارد و به دوستش زنگ میزند

    _الو بهزاد؟ کجایی آره تبریزم هیچی بابام واسه تولدم یه پورشه خریده داشتم می رفتم بیرون یه گشتی بزنم میای باهم باشیم؟ هیچی بابا میگف دوو خورده ای بهش داده

    اه تو هم که همیشه یا دربندو درکه ای یا ویلای شمال .. یا ... باشه فردا می بینمت مرسی....

    مه آفرید شوق و شور تازه ای انگار توی کله اش بوجود آمده باشه امروز دیگه از سمیه متنفر نبود بخودش میگفت کلفت جماعت زیاد هم آدم های بدی نیستند ها اگه سمیه نبود چه کسی گلدون های باغچه را آب میداد چه کسی لباس هامو اطو میزد نون خریدن و گرد گیری و کار های دیگه .. دیگه سر سمیه دادنباید بزنم توی باغچه چه قدر گلها قشنگ شدن؟

    خوش به حال سمیه همیشه با این گلها ور میره و لذت میبره دنیا خیلی زیباس

    آنروز مه آفرید زود تر از هر روز خوابش برد صبح هوا با طراوت [اصی بود نم باران در هوای نیمه مه آلود جلوه ء خاصی داشت و مه آفریدپورشه ء خود را سوار شد و با نشاط خاصی بیرون رفت اتوبان کسایی تقریبا ساکت به نظر می رسید و مه آفرید با پورشه ء خود غرور خاصی پیدا کرده بود سرعت صدوپنجاه و کم کم بیشتر شد.

    _ _چه جالب و راحت اینهم 200 تارو راحت؟؟ .. برین کنار بینم ..

    و یک ساعت بعد.. در یک بیمارسان.. که فقط ساق پایش یه مختصر مو بر داشته بود ..

    _بابا ماشینم داغون شد . من از این زانتییا اصلا خوشم نمیاد که نمیاد همش تقصیر اون زانتییا بودهی جلو من مانور می داد نخواستم بهش بزنم از جاده منحرفم کرد و...

    خب پسرم پیش میاد دیگه.. اصلا فکرشو نکن خودت که سالمی کافیه فردا واست یکی دیگه قشنگ ترشو می گیرم مشگلی نیس

    و فردای اونروز مه آفرید بود و یه ماشین نوی دیگه ءپورشه

[+] نوشته شده توسط مجید در 14:0 | |







سئنی سئویرم

دمیشم سنی سئویرم 

ینه ده منیم چون ماهنی چال

کیپلیکلرون آراسیندان

باخیشلارونلا

دوداقلارونلا

یاناقلارونلاینه ده ماهنی سوز 

سینیخ کونلوم سازی 

سنون سنون کیپلیک مضرابلارونلا کوکلنور

قیزیل گول ماهنیسین ینه ده اوخو

آل باخیشلارووا حیران قالمیشام

تانری دان گیزلیجن گل بیر اوخویاق

ال لرون ال اله بیر ده اوینویاق

الووی ور منه بی اود قالییاق

                (مجید)


[+] نوشته شده توسط مجید در 12:1 | |







پرستش

  1. من تو را دارم ..
    تو خود آفتابی ..
    و هیچ هم پرستشی در کار نیست ..
    چون تو خود خود منی....
    خود پرستیست همه پرستش ها..
    (مجید)

[+] نوشته شده توسط مجید در 1:9 | |







ادب آموختن از باران

ادب آموختن از باران کمال بی ادبیست 

چرا که اوست بی ادبانه 

بی اجازه 

نگاهم را می دزدد

وهرشب یباد تو 

دامنم را پر می کند

اینهمه مروارید ها تقدیم راهت 

که باز آیی و بشکفانی بهاری نو را 

با رایحه ای از گل سرخ و شقایق

(مجید)


[+] نوشته شده توسط مجید در 1:32 | |







او می آید

او می آید


در نفسش با ماست


او را هر روز به وقت بیداری در خواب هایم میبینمش 


او فصل سرد را به باور امیدی گرم ..


. به بهاری نو پیوند میزند 


اودر راه است


همچنان با ماست


من پلک چشمم هی برای آمدنش می پرد


کور شوم اگر دروغ بگویم


او در دست هایش با گلهای شب بو واطلسی

 
و در دامنش پر از گل سرخ می آید


در دلش که با ماست 


و در فصلی که سردی را به بهاری گرم پیوند می زند می آید

 
گیسوانش نرم نرم به شفافیت سیاهی سوخته ءگل لاله

 
سرخ سرخ از ورای باغ عشق می آید


فروغ چه زیبا می آید

 
او میآید و کور شوم اگر دروغ بگویم


خندان لب و مست می آید


با باده ای جام به دست می آید


(مجید)


[+] نوشته شده توسط مجید در 1:29 | |







سکوتم را به نگاه هایت هدیه می کنم

سکوتم را به نگاه هایت هدیه میگنم
در پس نگاه هایت شوری نهفته است 
به ظرافت عشق 
و دست های گرمی که فردایی روشن را 
به سپیدی برف ...
به شفافیت شبنم
برای بهاری آواز ماهور را
از کلام شعر هایت 
جاری خواهد کرد 
به شکوه شکفتن غنچه ای
(مجید)


[+] نوشته شده توسط مجید در 1:25 | |







به شیرینی آموخته هایت ببال

به شیرینی آموخته هایت ببال 
که هرچه بیشتر یاد بگیری جذاب تر میشوی
... ومن همچنان مست از بی خبری ها 
و در پناهی از سکوت ها
به تو می اندیشم

 (مجید)


[+] نوشته شده توسط مجید در 1:21 | |







این بار خواب از سرم پرید

ین بار از این همه احساس ها ی شاعرانه و تازه و شیرینت

خواب از سرم پرید ..

مرا باخود کجا می بری ای شقایق گم نام ؟

.. شور انگیز تر از هر ترانه .. 

باران سرایش غزل سپید ... 

آهوانه چه خوش می رمی

از هر سپیدار شعر سپید تا به اوج آبشار های امید ؟

غزال عشق وشور و شیدایی

غزلی از این نغز تر کجا تواند بود 

بهار در افتاده به بند دی ماه؟

بهمنی از این سترگتر غزلی کجا مانده بود ؟ 

که به زیر آورد تمام بی احساسی های سرد زمستان را ...

..نوسروده ات شراب مستی بیداریست ...

...و من تشنه تر از هر زمانی در اوج شکوه تشنگی ها 

چه شیرین به جان دل نیو شیدم .. 

باز هم آواز بخوان .. 

آواز غزل سپیدت را دوست دارم ..

.ترانه ساز باز هم ماهور بنواز...

(مجید)


[+] نوشته شده توسط مجید در 1:17 | |







هنوزهم باران می بارد

هم اکنون هم باران می بارد 

صدای ریزش شیرینش را چرا نمی شنوی؟ 

باران عشق سر ریز از طپش های قلبی که سرشار از شرابی شدن است

هم اکنون هم باران به تندی پلک زدن هایت

شکوفه های جالبی در دامانم کاشته است
...
با این گرمی محبت ها چه شوق انگیز می نماید

باران نوازش نسیم عشق

(مجید)


[+] نوشته شده توسط مجید در 1:9 | |







دیر آمدم عذرم را نپذیر

دیر آمدم عذرم را نپذیر .. 


چون هرچه عذر بیاورم به خود دروغ گفته ام ..


زمستانیم هنوز .. 


آفتاب نگاهت را کم دارم .. 


باور دستهایت را هم .. 


جلوه های نگاهت را هم .. 


به پیش بیا ..


.. شعر امروزت را برایم زمزمه کن ..


. امروز باتو بودن شیرین ترین رویای من است ..


یک کمی عاشانه بخند .. 


خنده هایت دهشتیست بر سیاهی های شب تاریک ..

 
وفروغیست براانتظار ها ..

 
و گشایشیست بر دل تنگ عاشقی که تو را به آواز صدامیزند..


(مجید)


[+] نوشته شده توسط مجید در 1:3 | |







هرگز باتو خسته نمی شوم

هرگز باتو خسته نمی شوم

از نگاه گرمت پرسیدن راحتم می کند 

من بپرسم یاخودت؟ 

دست هایم هم بوی نوازش تره های شکن در شکنت

از سلسله در سلسله هایت 

چرا نمی پرسی؟

آهوانه نرم نرم گرم گرم انتظار شکفتن گل سرخ دیگرم

از گل یخ ,من بپرسم یا خودت ؟ 

نه ... تو شیرین تر بلدی و راحت تر می پرسی 

من هنوز داغ دار لبهای تو ام با هزاران پرسش های نو

(مجید)


[+] نوشته شده توسط مجید در 1:0 | |







شاعر اندیشه هایم

شاعر ... 
شاعر اندیشه هایم ...
نزدیک تر بیا برای بغض هایم راهی بگشای ..
دست های تنهایم با گل های اطلسی دارد بیگانه می شود ....
و صدایت موسیقی نواییست به نوازش سکوتی در پهنای افق های دور دور دور
کی مرا به اسم می خوانی؟
تا بغضم جاری شود 
و راهی بگشاید 
برای خنده هایت.. 
شاعرزیبای من...

(مجید)


[+] نوشته شده توسط مجید در 1:57 | |







مرادلی باید اهل شکایت ها

مرا دلی باید اهل شکایت ...
و شاید اهل رضایت ..
و دست هایی اهل باور های عشق ..
و نگاه هایی به زیبایی اندیشه های دوستی .. 
و سکوتی به پهنای یک راز ...
راز همصدایی درد تنهایی...
(مجید)


[+] نوشته شده توسط مجید در 1:55 | |







من تو را دارم

من تو را دارم ..
تو خود آفتابی ..
و هیچ هم پرستشی در کار نیست ..
چون تو خود خود منی....
خود پرستیست همه پرستش ها..


(مجید)


[+] نوشته شده توسط مجید در 1:45 | |







شهر شعرهایم

شهر شعر هایم ..
آشنای غزل های دور دور ..
دلم پاسخ به زیبایی هایت را باتصویر هایی اینچنین شیرین و دل نشین را نتواند 
بی تاب نفس های نسیم تو ام ...
تو گرم شکفتنی با بارانی از جنس عشق..
و شوق و شور ..
و من در نیمه راه رسیدن به تو
با تنی تب دار از تمنا ها..

(مجید)


[+] نوشته شده توسط مجید در 1:36 | |







شب

با تیشهء اندیشه ء شعرم 

من امشب شهر شب را می تراشم 

 تا به صبح روشن امید 

گرچه تر دامنم اینک به هزاران الماس

بغض بشکسته و بنشسته به جویبار باران

ستاره می تراود نور از یلدای این خاموش

یعنی که شب شکستنیست

                                                                                                                                       (مجید)


[+] نوشته شده توسط مجید در 9:57 | |







اشک های شبانه ام

اشکهای شبانه ام را دستچین کرده ام 

 

از گلبرگ های گل سرخ رنگین

 

به رنگ خون 

 

و تقدیم طوفانی خواهم کرد  که در

 

 راه است 

 

که به تساوی پراکنده کند  به عاشقان

 

 صبح 

 

و آنگاه دخترکان گل سرخ 

 

 با دامن پرچین شان 

 

به رقص در آیند

 

 و ضمضمه کنند 

 

آزادی ... آزادی ...

                                                                                                         (مجید)


[+] نوشته شده توسط مجید در 9:45 | |







شب

 

اشکهای شبانه ام را دستچین کرده ام 

 

 

 

از گلبرگ های گل سرخ رنگین

 

 

 

به رنگ خون 

 

 

 

و تقدیم طوفانی خواهم کرد  که در

 

 

 

 راه است 

 

 

 

که به تساوی پراکنده کند  به عاشقان

 

 

 

 صبح 

 

 

 

و آنگاه دخترکان گل سرخ 

 

 

 

 با دامن پرچین شان 

 

 

 

به رقص در آیند

 

 

 

 و ضمضمه کنند 

 

 

 

آزادی ... آزادی ...

 

                                                                                                         (مجید)

                                                                                                                                 (مجید) 


[+] نوشته شده توسط مجید در 9:30 | |







برای توست اینهمه ستاره ها به دامانم

  1. برای توست اینهمه ستاره ها به داما نم 
     
    برخیز تا گل بارانشان کنیم 
     
    از عطر آگنی لبانی تب دار 
     
    به ظرافت گل سرخی گمنام .
     
    .به سفر کرده ای که آمدنش را خود بهار نوید خواهد
     
     داد..
     
    .و بارانی که خواهد شست 
     
    همهء مروارید های به دامن صبح ریخته ام را
     
    وتو بالبخند هایت بوی عشق را 
     
    بوی شکفتن را 
     
    سراییدن را ...
     
    تا فراسوی افق های دور 
     
    در غروب تنهایی 
     
    برایم هدیه خواهی کرد
     
    کاشکی افق امروز خونین نبود از نگاه هایت
     
     ( مجید)

[+] نوشته شده توسط مجید در 9:14 | |







برف.برف را دوست دارم وسکوت اندیشه ای را که باخود بهاری را در آغوش عشق می پرورد و شکوفه های امید را

  1.  
    برف را دوست دارم
    وسکوت اندیشه ای را
    که باخود بهاری را در آغوش عشق می پرورد
    و شکوفه های امید را
    و پیوند دستانی را برای یکی شدن
    و تورا که می آفرینی ..
    احساس یاری را
    وتولدی را برای باریکه ای نور
    وصدای تو را
    صدای ساز دلم را ...
    برای به امید باروری که کوک می شود
    شاید ماهور بتراود از نیلبکی که هماره با خود دارم
    مضراب پلک های نگاه هایم
    وهمنوازی هایش را
    با نیلبک وساز شکسته ء دلم
    تا تورا برای
    چندمین بار بنوازد
    گوش فرا دار
    حزن تب آلودهمنوازی را.......
    (مجید)

[+] نوشته شده توسط مجید در 2:51 | |







وقتی تو آمدی قفس من گشوده شد

وقتی تو آمدی قفس من گشوده شد
تنهایی از بر من پر کشیدو رفت
پرده ء عشق دلم تا شکوه اوجها تورا عاشقانه سرایید
و نامت شراب آلوده ات را...
در رقصی که بالا تر از هر سماعی
که بود به گلشن دلم عطر افشانی کرد
تو زیبای من  
پرندهء آزادیم
ذلال تنها ی بی تنهاییم
دوست دارمت
بی نگاه ذلال تو جاری نمی شوم
این دستهای توست که شرابیم میکند
آواز مستی من
با طنین عشق بهاری سرخ شگفت را در گوش دلم ضمضمه میکند
این بار باتو خواهم رقصید
دست در دست هم

[+] نوشته شده توسط مجید در 1:27 | |







نستالژی گل سرخ

شمشیر جنون

فرق عدالت

تولد گل سرخ

نیزه را چگونه پیوندیست با گل سرخ

به نام آزادی

گل های سرخ برسر نیزه ها

وسرب وسینه و آفتاب

 و لرزش زمین بنام آزادی

شکوفه های سرخ عشق وعطر آگینی درون سینه ء طپش های سرخ

مظلومیت عدل

و نظاره بر خنده های پرپر عشق

و اشکهای سرخ سرخ

 نه برای تقلای حقیرانه و مذبوهانه ء نجات از گناهان کرده وناکرده

که برای سقط آزادی

که خواب تولد دیده برای فردای برزگ _امید ,آرزو, شیدا ,صبا ,ناهیدَ,

وشکوفایی دست دردست هم  خلق رقصی نو

برای تولد  گل سرخ

 


[+] نوشته شده توسط مجید در 23:33 | |







در مورد جنسیت ها

تفاوت های جنسیتی یک واقییت تاریخی دارد و بسته به مناسبات تولیدی و نقش انسانها در دل زندگی و نوع سهیم شدن هر انسان اعم از زن یامرد در سیستم بوجود آمده را اجتناب ناپذیر می نماید و رابطه ء تعامل هر نوع انسان با هر نوع تفکر را در جامعه امکان پذیر می سازد اگر زمانی برسد که شعور های جمعی انسان های مترقی جامعه سیستم جامعه را جوری تغییر دهند که با فرهنگسازی ها و با ایجاد قوانین مترقی جایگاه همچو ن شماهارا تثبیت نموده و آزادی را برای ترقی ها و تفکر های نوین اجتماعی تامین نمایند آنوقت نیاز به یاغی گری نخواهد بود بگزریم از اینکه یاغی گری نوعی اعتراض به واقعیت های موجود اجماعی است که بعضا با سر کوب های بی رحمانه ء حکومتی توام بوده و در کوتاه مدت راه به جایی نبرده است امروزه با بکار گیری انواع توانمدی های هنری انسانها با روش های جالبی در دل اجتماع شان هنر مندانه توانسته اند باشند و حرف و سخن ها شان را رشد داده و انسان های متفکر و روشن فکر را به قله های عشق رهنمون سازند و والا به درخشند پیروز باشی وهمواره هنرمند انه به درخشی ارادتمنش شما :مجید


[+] نوشته شده توسط مجید در 23:26 | |







باران

من بارانی دست های تنهاییم

سکوت می کنم

دلگیر میشوم

نمی بارم

بغض هایم از درون خود را می شویند

صدایت می زنم

صدای من بلند تراز چتر هایست که بی صدا  تورا  در بر گرفته است

صدای سکوت دل بی قرارم را میشنوی؟

به بلندی گیسوی باران

و به نرمی نگاهایت که گرم گرمم می کند

از تنهایی

 


[+] نوشته شده توسط مجید در 14:47 | |







بی صدایی آزارم می دهد

بی صدایی آزارم می دهد
  تا شبی سفید راهی دراز می نماید
  شانه ای باید مرا برای تکیه ,
چگونه میشود سکوت را به فریاد پیوند زد؟
  این خلاصی از سکوت ابتذال را راهی باید
  برای باتوبودنم دلم تنگ میشود..
. آیینه لبان تب دار مرا میبوسد  
بی "آیدا "مگر میشودسرود؟  
بی نگاهی گرم مگر می توان نوشت؟
  کاش طوفانی شود بغضم
(مجید)

[+] نوشته شده توسط مجید در 1:28 | |







اشکهای شرابیم

به اشکهای شرابیم هرگز نمی اندیشم

به اینم که چگونه به باور تنهایی اندیشه های سرخم
 
  سکوت سردت  
 
سالها در درون  سینه ء تنگم ....
 
... جا خوش کرده است..
 
مرا در یاب بشکنم .
 
که شرابی شویم کم من به شکستن تو  
 
زنده ام ای دوست
(مجید)

[+] نوشته شده توسط مجید در 23:55 | |







ینی بهار گله جاق

ینی بیر باهار گله جاق
ساغلام ائده جاغ سنی
هم منی هم ائتیب باتان لاری
اونودولموش باهار بودی یولدادی
آییخلیق یوخونین شیرین چاغیندا
گورورم هر گئجه هم گوندوزومده

 


[+] نوشته شده توسط مجید در 23:52 | |







در مورد بستنی

تا به حال به این اندیشیده اید که چرا هرگز در هیچ گزارش یا رسانه خارجی در مورد اینکه بستنی ، این لیسیدنی پرطرفدار، در کجا و توسط چه کسی ساخته شد هیچ حرفی به میان نیامده ؟! جواب این سوال در کتاب `مردم دوران مشروطه` در قفسه های خاک گرفته کتابخانه ملی موجود است که نیز افتخار دیگری است برای ما ایرانیان .
داستان از اینجا شروع میشه که فردی به نام کریم باستانی ملقب به کریم یخ فروش پسر جوانی از شهر ری در بازار آن زمان (خیابان جمهوری امروز) بساط یخ فروشی داشت . یکی از مشتریان غالبا دائمی کریم کارمندان سفارت انگلستان در همان حوالی بودند . این مواجهه هر روزه کارمندان با کریم رابطه صمیمانه را بین آنها پدید آورد . کارمندان برای کریم که انگلیسی بلد نبود نام کریم یخی یا همان به گفته خودشان آیس کریم را برگزیدند . در اواسط درگیریهای دوران مشروطیت کریم برای جلب بیشتر مشتری اقدام به پخش یخ در بهشت مبادرت ورزید . و در همین دوران و برای اولین بار با مخلوط کردن شیر و یخ و زرده تخمه مرغ و گلاب و شیره ملایر اولین بستنی تاریخ بشریت را ساخت. که مورد استقبال اهالی بازار و همسر سفیر انگلیس قرار گرفت مغازه ای در همان حوالی توسط سفیر انگلیس به کریم اهدا شد که بر سر در آن به زبان انگلیسی اسم فامیل( کریم  باستانی ) (bastani) نوشته شده بود که ایرانی ها به اشتباه بستنی می خواندند . در زمان افتتاح فروشگاه سفیر انگلیس با گفتن :
we name it after you
اسم محصول را به احترام کریم آیس کریم گذارد
میرزا حسن‌خان مستوفی , مستوفی‌الممالک دوران مشروطیت ، در کتاب خاطراتش مینویسد این پدرسگ ( کریم باستانی ) لیسیدنیی ساخته است از سردابهای یزد سردتر ، از لب یار شیرین تر، از پنبه خراسان نرمتر. سالها بعد کریم با یکی کارمندان سفارت انگلیس به نام الیزابت بسکین رابینز ازدواج کرده و به انگستان و بعد از آن به امریکا مهاجرت میکند .


[+] نوشته شده توسط مجید در 3:13 | |







دنیا زیباست

دنیا زیباست ..
چشم هایت به من گفت ..
چشم هاهرگز دروغ نمی گویند
   ضمضمهء جویبار
فریاد آبشار
   دست های بهار
عطر بنفشه زار
   شکوه نغمه هات
    نوازش سروده هات
   همچنان زیباست
     تو خود دنیای پرواز بلندعشق و شوری
      همچنان زیبایی باز هم آواز بخوان

(مجید)

 


[+] نوشته شده توسط مجید در 13:40 | |







آیینه ء دستت

داشتم میدیدمت....
نه .. نگاهت می کردم
نگاه هایم رنگ آیینه ء دست تو را داشت
و تو دستانت چه زیبا آیینهء دلم را سخت به هم فشرده بودند؟
انگار خواب می دیدمت
خواب تنهایی را

      (مجید)


[+] نوشته شده توسط مجید در 13:5 | |







زیبا سخن

صدا ی سازیست مرا در طنین این قفس ....

کو می بردم تا به اوج اوج ....

در باغ های بی نفسی های دور دور

این آشنا چگونه کجا می برد مرا؟

زیبا سخن

توشور صدها ترنه ای

تا اوج های اوج به کجا می بری مرا

(مجید)


[+] نوشته شده توسط مجید در 11:19 | |







تقدیم به آیدا برای احمد شاملو

  1. بی صدایی آزارم می دهد
    تا شبی سفید راهی دراز می نماید
    شانه ای باید مرا برای تکیه ,
    چگونه میشود سکوت را به فریاد پیوند زد؟
    این خلاصی از سکوت ابتذال را راهی باید
    برای باتوبودنم دلم تنگ میشود...
    آیینه لبان تب دار مرا میبوسد
    بی "آیدا "مگر میشودسرود؟
    بی نگاهی گرم مگر می توان نوشت؟
    کاش طوفانی شود بغضم
    (مجید)


[+] نوشته شده توسط مجید در 6:43 | |







دلم را صدا بزن

  1. کلام با تو بودنم به نوعی ترانه است

    من ساز دلم با نوای شعر توهی کوک میشود

    باری بیا نغمه ای از نی لبکم را صدا بزن

    دریای انتظار طپش هاست

    دنیای موسیقی دلم را صدابزن
     
                              (مجید)   
     

[+] نوشته شده توسط مجید در 15:41 | |







گل همیشه بهاریم

 

من در نگاه زیبای تو زنده بوده ام

اشکهای شرابیم همچنان در دستانم گل کرده است

گل همیشه بهار .......

شعر های تو عطر نگاه شرابیم بوده است

باز هم برایم خنده های سرخت را به ارمغان بیار

با تو بودنم آرزوست

واین تنهایی می فرسایدم

گل همیشه بهار

بادلم بمان 
(مجید)

 


[+] نوشته شده توسط مجید در 5:26 | |







دلتنگ سارا نباش

 

دلتنگ سارا نباش
من خواب سارا را در بهاری با شکوه دیدیه ام
من با "فروغ" دست داده ام
دست های دوستی چه شیرین است
شیرین به شکوه پرواز عشق...
فروغ در نگاه های من و تو ست
گل های اطلسی باغچه ء دارا رنگ شب بو گرفته است
شعر های "سعید" بوی "فروغ "میدهد
سارا دفتر شعر تو را
خوب خوانده است
حسنک با کوله بار عشق در راه است
بابک دم گوشی برایم حرفی زد
کلاغ ها دیگررنگ باخته اند
خنده داراست کلاغ آواز قناری می خواند
لباس هاشان دیگر سیاه نیست
کوکب خانوم میگفت....
چه زیباست این ریختی سرخ وسفید هنایی
کبوتر هاکوچ یادشان رفته است
همکلاسی ام بهروز کاتبی
قصه صمد را از حفظ می خواند
اینجا سرای شادیست
پسر دخترها دست در دست هم اند
رقص .. این رقص آه ..آذربایجانیست
آواز های من و توست این کر خاندن ها
شک ندارم کسی آمده است
کسی که ماهور می نوازد
(مجید)

 


[+] نوشته شده توسط مجید در 5:22 | |







مگر باز هم خواب میبینی؟

 

مگر باز هم خواب میبینی ؟
ما باهمیم این دستهای عشق مونه
دست در دست همیم
چشم هایت را ... آه چشم هایت را باز کن نگاههایمان
آنجا آن آبشار را می گویم ......
چه شوق انیز ترانه می خوا ند؟
دستهایت را مگر همین الآن نگفتی بوی بهار نارنج گرفته است؟
من به چشم هایت به این همه زیبایی خو گرفته ام
چه زیبا شاعرانه می نوازند
موسیقی در نگاهت از نگاهت جاریست
باز هم ترانه ء کوهسارن را ضمضمه کن
بیدار شو بیا طلوع خورشید را با هم تماشا کنیم

                                                                                         (مجید)


[+] نوشته شده توسط مجید در 5:17 | |







دنیا زیباست

 

دنیا زیباست ..
چشم هایت به من گفت ..
چشم هاهرگز دروغ نمی گویند
ضمضمهء جویبار
فریاد آبشار ...
دست های بهار
عطر بنفشه زار
شکوه نغمه هات
نوازش سروده هات
همچنان زیباست
تو خود دنیای پرواز بلندعشق و شوری
همچنان زیبایی باز هم آواز بخوان

                                                                                                                      (مجید)


[+] نوشته شده توسط مجید در 5:15 | |







دئمیشدیم سنی سئویرم

دئمیشدیم سنی سئویرم

ینه ده منیم چون ماهنی چال

کیپلیکلرون آراسیندان

باخیشلارونلا

یاناقلارونلا

دوداقلارونلا

ینه ده ماهنی  سوز

سینیخ کونلوم سازی

سنون کیپلیک مظراب لارونلا کوکلنیر

قیزیل گول ماهنی سین ینه ده او خی

آل باخیش لارووا حیران قالمیشام

تانری دان به خبر گل بیر او خیاق

ال لرون ال اله بیر ده اوینیاق 

      (مجید)

 


[+] نوشته شده توسط مجید در 4:59 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد