هر شب سخن شعرت را با شکوه ماهور نغمه می سرایم
این تویی تنیده در وجود باور یک رویای شیرین
شعرت خواندن نمی خواهد
سخن شعرت شوریست با نگاه های گل سرخ
به اوج ترانهء صبح سفید
که بایدگوش فرا دادبرایش
شاید هم گریست
وشاید هم خنده بر لب به تماشایش نشست
من سالها در تو , باتو ی خودم
دست در دست هم...
به مهمونی شبنم گل سرخ سفر کردم
چه شیرین است ترا سرودن
و غرق دنیای هم آواز ترانه شدن
بیا دوباره ماهور بنوازیم
با سر انگشتان ترانه سازت
( مجید)