نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





بی صدایی آزارم می دهد

بی صدایی آزارم می دهد
  تا شبی سفید راهی دراز می نماید
  شانه ای باید مرا برای تکیه ,
چگونه میشود سکوت را به فریاد پیوند زد؟
  این خلاصی از سکوت ابتذال را راهی باید
  برای باتوبودنم دلم تنگ میشود..
. آیینه لبان تب دار مرا میبوسد  
بی "آیدا "مگر میشودسرود؟  
بی نگاهی گرم مگر می توان نوشت؟
  کاش طوفانی شود بغضم
(مجید)

[+] نوشته شده توسط مجید در 1:28 | |







اشکهای شرابیم

به اشکهای شرابیم هرگز نمی اندیشم

به اینم که چگونه به باور تنهایی اندیشه های سرخم
 
  سکوت سردت  
 
سالها در درون  سینه ء تنگم ....
 
... جا خوش کرده است..
 
مرا در یاب بشکنم .
 
که شرابی شویم کم من به شکستن تو  
 
زنده ام ای دوست
(مجید)

[+] نوشته شده توسط مجید در 23:55 | |







ینی بهار گله جاق

ینی بیر باهار گله جاق
ساغلام ائده جاغ سنی
هم منی هم ائتیب باتان لاری
اونودولموش باهار بودی یولدادی
آییخلیق یوخونین شیرین چاغیندا
گورورم هر گئجه هم گوندوزومده

 


[+] نوشته شده توسط مجید در 23:52 | |







در مورد بستنی

تا به حال به این اندیشیده اید که چرا هرگز در هیچ گزارش یا رسانه خارجی در مورد اینکه بستنی ، این لیسیدنی پرطرفدار، در کجا و توسط چه کسی ساخته شد هیچ حرفی به میان نیامده ؟! جواب این سوال در کتاب `مردم دوران مشروطه` در قفسه های خاک گرفته کتابخانه ملی موجود است که نیز افتخار دیگری است برای ما ایرانیان .
داستان از اینجا شروع میشه که فردی به نام کریم باستانی ملقب به کریم یخ فروش پسر جوانی از شهر ری در بازار آن زمان (خیابان جمهوری امروز) بساط یخ فروشی داشت . یکی از مشتریان غالبا دائمی کریم کارمندان سفارت انگلستان در همان حوالی بودند . این مواجهه هر روزه کارمندان با کریم رابطه صمیمانه را بین آنها پدید آورد . کارمندان برای کریم که انگلیسی بلد نبود نام کریم یخی یا همان به گفته خودشان آیس کریم را برگزیدند . در اواسط درگیریهای دوران مشروطیت کریم برای جلب بیشتر مشتری اقدام به پخش یخ در بهشت مبادرت ورزید . و در همین دوران و برای اولین بار با مخلوط کردن شیر و یخ و زرده تخمه مرغ و گلاب و شیره ملایر اولین بستنی تاریخ بشریت را ساخت. که مورد استقبال اهالی بازار و همسر سفیر انگلیس قرار گرفت مغازه ای در همان حوالی توسط سفیر انگلیس به کریم اهدا شد که بر سر در آن به زبان انگلیسی اسم فامیل( کریم  باستانی ) (bastani) نوشته شده بود که ایرانی ها به اشتباه بستنی می خواندند . در زمان افتتاح فروشگاه سفیر انگلیس با گفتن :
we name it after you
اسم محصول را به احترام کریم آیس کریم گذارد
میرزا حسن‌خان مستوفی , مستوفی‌الممالک دوران مشروطیت ، در کتاب خاطراتش مینویسد این پدرسگ ( کریم باستانی ) لیسیدنیی ساخته است از سردابهای یزد سردتر ، از لب یار شیرین تر، از پنبه خراسان نرمتر. سالها بعد کریم با یکی کارمندان سفارت انگلیس به نام الیزابت بسکین رابینز ازدواج کرده و به انگستان و بعد از آن به امریکا مهاجرت میکند .


[+] نوشته شده توسط مجید در 3:13 | |







دنیا زیباست

دنیا زیباست ..
چشم هایت به من گفت ..
چشم هاهرگز دروغ نمی گویند
   ضمضمهء جویبار
فریاد آبشار
   دست های بهار
عطر بنفشه زار
   شکوه نغمه هات
    نوازش سروده هات
   همچنان زیباست
     تو خود دنیای پرواز بلندعشق و شوری
      همچنان زیبایی باز هم آواز بخوان

(مجید)

 


[+] نوشته شده توسط مجید در 13:40 | |







آیینه ء دستت

داشتم میدیدمت....
نه .. نگاهت می کردم
نگاه هایم رنگ آیینه ء دست تو را داشت
و تو دستانت چه زیبا آیینهء دلم را سخت به هم فشرده بودند؟
انگار خواب می دیدمت
خواب تنهایی را

      (مجید)


[+] نوشته شده توسط مجید در 13:5 | |







زیبا سخن

صدا ی سازیست مرا در طنین این قفس ....

کو می بردم تا به اوج اوج ....

در باغ های بی نفسی های دور دور

این آشنا چگونه کجا می برد مرا؟

زیبا سخن

توشور صدها ترنه ای

تا اوج های اوج به کجا می بری مرا

(مجید)


[+] نوشته شده توسط مجید در 11:19 | |







تقدیم به آیدا برای احمد شاملو

  1. بی صدایی آزارم می دهد
    تا شبی سفید راهی دراز می نماید
    شانه ای باید مرا برای تکیه ,
    چگونه میشود سکوت را به فریاد پیوند زد؟
    این خلاصی از سکوت ابتذال را راهی باید
    برای باتوبودنم دلم تنگ میشود...
    آیینه لبان تب دار مرا میبوسد
    بی "آیدا "مگر میشودسرود؟
    بی نگاهی گرم مگر می توان نوشت؟
    کاش طوفانی شود بغضم
    (مجید)


[+] نوشته شده توسط مجید در 6:43 | |







دلم را صدا بزن

  1. کلام با تو بودنم به نوعی ترانه است

    من ساز دلم با نوای شعر توهی کوک میشود

    باری بیا نغمه ای از نی لبکم را صدا بزن

    دریای انتظار طپش هاست

    دنیای موسیقی دلم را صدابزن
     
                              (مجید)   
     

[+] نوشته شده توسط مجید در 15:41 | |







گل همیشه بهاریم

 

من در نگاه زیبای تو زنده بوده ام

اشکهای شرابیم همچنان در دستانم گل کرده است

گل همیشه بهار .......

شعر های تو عطر نگاه شرابیم بوده است

باز هم برایم خنده های سرخت را به ارمغان بیار

با تو بودنم آرزوست

واین تنهایی می فرسایدم

گل همیشه بهار

بادلم بمان 
(مجید)

 


[+] نوشته شده توسط مجید در 5:26 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد